باخواندن این داستان ها به خود لرزیدم . در گوشه ای از ذهنم هک کردم . به شما هم پیشنهاد می کنم بخوانید.

 دو عابد با يكديگر پيمان بستند هر يك زودتر از دنيا رفت، خبرى از عالم برزخ در عالم خواب به دوست خود

بدهد. يكى از آنان از دنيا رفت، پس از مدتى به خواب دوستش آمد، به او گفت: در برزخ گرفتارم، علت

گرفتاريم اين است كه روزى به مغازه ی عطارى محل رفته بودم، ساعتى كنار عطار نشستم در جنب من يك

ظرف گندم بود، ناخودآگاه يك عدد گندم برداشتم و با دندان پيشين خود آن را نصف كردم سپس هر دو نصفه

را به ظرف برگرداندم، اين مسئله را با صاحب گندم در ميان نگذاشتم، اكنون در برزخ گرفتار آن دانه ی گندمم

، براى خدا پيش صاحب مغازه برو و براى رهايى من از او رضايت بگير.

 

 يكى از عابدان شهر كربلا ، پس از انتقال به عالم برزخ ، به خواب دوستش آمد و به او گفت : روزى از يك

مهمانى برمى گشتم ، ذره هایى از غذا در لابه لاى دندانم مرا رنج می داد ، از حصير خرما فروشى به اندازه

يك خلال برداشتم ، دندان خود را پاك كرده ، سپس خلال را به زمين انداختم ، صاحب حصير حاضر نبود كه از

او حلاليت بطلبم ، از مسئله غافل ماندم تا از دنيا رفتم ، اكنون گرفتار آن خلال هستم ، از آن خرما فروش

جهت من رضايت بگير تا با رضايت او از رنج و سوز رهايى يابم.

 

در كتاب «الواعظ» نوشته عالم بافضيلت حاج شيخ محمّد على ربانى اصفهانى كه در چند جلد تدوين شده و

محصولى از آيات قرآن و روايات است، خواندم:

دو نفر تصميم قطعى گرفتند خود را براى ديدن ولىّ زمان ،امام دوازدهم آماده كنند، به تزكيه نفس مشغول

شدند، چون در خود لياقت زيارت آن جناب را يافتند به مكه شتافتند، يكى از آنان به وقت طواف به محضر

مقدس ولى امر رسيد، عرضه داشت: اگر اجازه بفرماييد ،دوستم نيز خدمت شما برسد، حضرت فرمود:

او لايق ديدار من نيست؛ زيرا در راه سفر به مكه به زمين گندمزارى رسيديد، او يك دانه گندم از خوشه چيد

براى اين كه ببيند گندم رسيده يا هنوز خام است، پس از بررسى كردن، آن يك دانه گندم را به همان زمين

انداخت، كسى كه بدون اذن صاحب مال به مالی دست درازى كند لايق ديدار حجت خدا نيست .

 

 بیاییم تا دستمان از این دنیا کوتاه نشده حقوقی که بر گردنمان هست را ادا کنیم . وای خدا فکرش را می

کنم تنم میلرزد . باید از خیلی ها حلالیت بطلبم . از این به بعد باید بیشتر مراقب رفتارم باشم تا لا اقل از

این به بعد حق کس دیگری رو پایمال نکنم من که عابد نیستم که بتونم به خواب دوستم بیام یا حتی اگه

بیام یکی دو تا که نیست بگم بره حلالیت بطلبه واسم .

باید خودم دست به کار شم . دوست گلم تو هم آستیناتو بالا بزن . شاید فردا خیلی دیر باشه واسمون .

شاید فردا دیگه چشم باز نکنیم . شاید فردا اون فردی که می خواهیم ازش حلالیت بطلبیم از دنیا

بره ................


منبع:عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)حاج حسین انصاریان:جلدسیزدهم